این موضوع در بازدید از مناطق عملیاتی اتفاق افتاده است
دختربچه : آقا شما با شهدا دوستی ؟
آقا : چطور مگه ؟
دختربچه : از شهدا بخواه از خدا بخواهند یا من بمیرم یا بابام .
آقا : چرا مگه باباتو دوست نداری ؟
دختربچه : بابام رو دوست دارم ، چون دوستش دارم این را از شما خواستم
آخه بابای من جانباز اعصاب و روانه
وقتی که حالش بد میشه میاد خونه من رو بدجوری میزنه
تازه بعد از زدن من شروع میکنه به خندیدن
اون هم با صدای بلند
ولی چون من می دونم بابام مریضه چیزی نمی گم
بعداً که حالش خوب میشه میاد کنار در اتاقم می ایسته
بعد شروع میکنه به گریه کردن
من هم چون بابامو دوست دارم نمی خوام بابام پیش من احساس شرمندگی کنه
برای همین هم این درخواست رو از شما کردم .
جهت شفای جانبازان یک حمد شفا قرائت کنیم .